امشب اشکی میریزد

اشک نوشته های من

۹۶۶

خوابیدم بعد بخش.. خیلی حال میده.. هم گروهی خوب نعمته.. بیدار شدم حوصلم سررفته بود.. انقد که نشستم هماتو و سیروز خوندم.. خوب نخوندم ب تخمم کی حوصله داره رفرنسی بخونه.. پی ام دادم به محمد طبق معمول همیشه خسته و چت و پاره.. جواب ندادم.. رفتم بیرون با نفی قهوه بخورم.. چسبید.. رسوندمش پیش ایلیا.. اومدم در خونه رو باز کنم قهوهه پاشید رو در و کیفم همه جا بفاک رفت.. ب بدبختی تمیز کردم.. فیبی کصخل خودشو میماله بهم این وسط گازمم میگیره پدرسگ..
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 16:30 توسط آدم تنهای تنها |